«هنر تجلی شیدایی است و شیدایی، هرچه هست در عشق است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر میدمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسدی مرده بیش نیست... اگر شیدایی را از انسان بازگیرند، هنر را باز گرفتهاند؛ شیدایی جان هنر است... هنر، شیدایی حقیقت است همراه با قدرت بیان آن شیدایی و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی، حق قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.
هر یک از این دو شیدایی، حق و قدرت بیان آن اگر نقص داشته باشد اثر هنری خلق نمیگردد...»1
«عشق است که حقیقتا مشکل گشاســت و هرجا که عقل در معضلات درمیماند، کار عشق آغاز میشود و کار هنر نیز بیشتر با عشق است تا با عقل...»2
و «حسین سرسلسله شیداییان عشق است و شیدایی را به هر کسی نمیبخشند؛ شیدایی حق پاداش از خودگذشتگی است... و شهدا کلیدداران کعبه شیدایی هستند و کعبه شیدایی کربلاست.»2
***
و هیأت کمال ظهور این شیدایی است و خود هنری است سترگ.
هنر هیأت، نقطه اجتماع و زانوزدن همه هنرهای دیگر است.
هیأت صحنه هنرنمایی عشق است با صحنه گردانی جماعت عشاق...
هیأت مشق عشقی است سرمدی از آدم تا خاتم، روایت بزم عاشقان است و قصه قبیله هابیلیان...
اولین بانی بزم روضه هم، حضرت باری است، جایی فراتر از زمان، در روزگار نور نخستین، در مبدأ وجودی هستی... هیأت نهادی است فراتر از زمان و مکان، قطعهای است از بهشت روی زمین...
پس نه عجب اگر این منظومه ورای مرزهای جغرافیایی، نمایش دهنده عمق اســتراتژیک نفوذ معنوی شــیعه باشد در جامعه بشری.
***
در این میانه هنرهایی که در خدمت این بزم عاشقانه حول محوریت انسان کامل درمیآیند جایگایی بس والا مییابند. چرا که در این مرتبه، هنر، تمام و کمال در خدمت والاترین غایت درمیآید و این خود غایت کمال مفروض برای هنر میباشد. هنرمندانی که هنر خویش را به خدمت این غایت والا در میآورند، خود از قبیله نورخواران و نورآشامانند، مردان سرزمین مرگ آگاهی که سید شهیدان اهل قلم بحق گفت: «هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت، مبدا و منشأ حیات آنانند که این چنین مردهاند...» آری، اینان خود کشتگان راه شیدایی حقند که «هر آنکه کشته نشد از قبیله ما نیست». اینان راویان روایت عشقند، و از این روست که کتاب سوگواره «عاشورا به روایت عشق» نام گرفته است. هفتاد دو اثر برگزیده نخستین سوگوارههای عاشورایی عکس و پوستر هیأت، در کنار هم روایتگر عاشقانهای عاشورایی شدهاند..